مهــــــرآنه :)

آخرین مطالب

بیا با هم کمی در خیال قدم بزنیم...

دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۵ ب.ظ


+رز ارغوانی قاهره...وودی آلن

++دیالوگها و بخش های عالیی داشت که فعلا اینجا مجالش نیست.

+++خدا دلیل بوجود آمدن هستی و کائناته.._آها منظورت نویسنده و کارگردانه؟(خدای هرکس بقدر ذهن و درک اون شخص از دنیاست.خدای ما کیه؟)

*لایغیر الله ما بقوم حتی یغیرو ما بأنفسهم.


سیسیلیا در یک رستوران کار می کند. همسرش از کار بی کار شده و اوقاتش را با قمار و ورق و یک سری کارهای ظاهرا موجه خلاف اخلاق(از نظر خودش البته) می گذراند. سیسیلیا کار می کند و پولش را به شوهر طفلک از کار بی کار شده اش می دهد تا او بیشتر و بیشتر بتواند قمار کند و پیش دوستانش کم نیاورد و غصه بی کاری اش را نخورد (چقدر هم می خورد!) و افسردگی نگیرد.

سیسیلیا که در رستوران کار می کند, از قضا عاشق دیدن فیلم خصوصا از نوع رومانتیک است و تقریبا هرشب برای دیدن فیلم به سینما می رود. شوهرش خب شبها که به خانه می آید خسته است و نمی تواند اورا همراهی کند. و سیسیلیا تنها به سینما می رود.

شوهر آدم بدی نیست. از کار بی کار شده و طبیعی است که اعصاب نداشته باشد.طبیعی است که غر بزند. به درخواست همسرش برای یکبار همراهی به سینما جواب رد بدهد و گاهی که خیلی رویش فشار بیاید حتی همسرش را بزند(البته بعد از اخطار!)

سیسیلیا با همه ی اینها باز هم کار می کند و بازهم پول قمار شوهر را در می آورد و تنهایی به سینما می رود. فیلم می بیند و شده ساعتی از دنیای خشن بیرون به دنیای رومانتیک و زیبای آن سوی پرده پناه می برد. سیسیلیا حالش در سینما خوب است.

آن طرف پرده همه چیز رو به راه است. عاشق ها واقعا عاشق اند. ب و س ه ها واقعی اند. همه چیز آن طوری است که دلش می خواهد. 


همه ی ما گاهی بالاجبار شرایطی را می پذیریم و تحمل می کنیم.چون فکر می کنیم مجبوریم. توان تغییر در خود نمی بینیم.پس تحمل می کنیم هرچقدر هم ناخوشایند و زجرآور. و بعد برای فرار به دنبال جایی می گردیم تا خلأ را برایمان پر کند.به دنبال جایی برای آرامش حتی شده در عالم خیال.حتی شده با پناه بردن به خیال و نمی دانیم شاید هم نمی خواهیم بدانیم و بفهمیم تغییر باید در خودمان باشد.تغییر را باید خودمان آغازکنیم. چرا؟! چون جای دیگری برای رفتن نداریم.چون از تنهایی می ترسیم.

چمدان می بندیم و می گوییم این بار رفتم که رفتم و همیشه یکنفر می گوید می دانم که بر می گردی! و ما باز می گردیم.


خیال زیباست.همه چیز آن طوری است که می خواهی. زندگی شیرین است. مشکلی نیست. عشق عشق است. با این همه, خیال خیال است. بخواهی در خیال و با خیال زندگی کنی یک روز بالاخره به خودت می آیی و می بینی هرچه بود مثل یک خواب تمام شد و تو ماندی و واقعیتی که نمیتوان از آن گریخت.واقعیتی که یا باید بمانی و تحملش کنی یا بالاخره جرأت کنی و بجنگی حتی اگر شکست بخوری. تنها شوی. حتی بمیری!


۹۴/۰۷/۱۳
مهردخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی