به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...
++و باز آغازی دیگر ...
+ هوالاول و الآخر
*مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَى: از (زمین) آفریدیم تان و به آن باز میگردانیم تان و باردیگر از آن خارج می سازیم/طه-55
زندگی پر است از آغازها و پایان ها. هی مدام آغاز می کنی و می شوی و یک جایی باز به پایان می رسی. مثل همان اولِ اول. همان اولین آفتاب که از پشت کوه بیرون آمد و چشم به روی زندگی گشودی. همان آغازِ نخستین. و روزی می رسد که می رسی به آن پایان نهایی. همان روز باز هم خورشید دوباره چهره نمایان می کند و اما شاید تو نباشی. خورشید ها می آیند و می روند و سلام ها می دهند به آدم ها و آدم ها سلامی دیگر به آفتاب.
اما خورشید هرکس روزی دیگر بالا نمی آید.می رود آن پشت ها می نشید و پایان می پذیرد.خورشید هرکس روزی می رسد به آن پایان نهایی.
و میان این آغازِ نخست و آن پایانِ تمام هر روز زندگی پر است از آغازها و پایان ها. پر است از حس های جدید، ابتداء های لبخندین و پایانه های اشک چکان حتی، پر از حس هر روز دوباره زندگی کردن. تا بدانیم هیچ آغازی ابدی نیست و هر پایانی الزاما دردناک. و قدر بدانیم شروع مان و شروع هایمان را و تا رسیدن به مقصد نهایی ریه هایمان را پر از دم ها و بازدم های لذت انگیز کنیم.
و بعد از پایانی آغازی دیگر در راه است و "*چنان که از دل خاک آمده ایم، باز خواهیم گشت به دامان پربرکتش و باز آغاز می شویم از نو "...